هرگاه مرد با ایمان برادر خود را خشمگین ساخت ، میان خود و او جدائى انداخت . [ گویند : حشمه و أحشمه ، چون او را بخشم آورد . و گفته‏اند شرمگین شدن و خشم آوردن را براى او خواست . و آن گاه جدائى اوست ] . [ و اکنون هنگام آن است که گزیده‏هاى سخن امیر مؤمنان علیه السّلام را پایان دهیم ، حالى که خداى سبحان را بر این منّت که نهاد و توفیقى که به ما داد سپاس مى‏گوییم . که آنچه پراکنده بود فراهم کردیم و آنچه دور مى‏نمود نزدیک آوردیم . و چنانکه در آغاز بر عهده نهادیم بر آنیم که برگهاى سفید در پایان هر باب بنهیم تا آنچه از دست شده و به دست آریم در آن برگها بگذاریم . و بود که سخنى پوشیده آشکار شود و از آن پس که دور مینمود به دست آید . و توفیق ما جز با خدا نیست . بر او توکل کردیم و او ما را بسنده و نیکوکار گزار است . و این در رجب سال چهار صد از هجرت است و درود بر سید ما محمد خاتم پیمبران و هدایت کننده به بهترین راه و بر آل پاک و یاران او باد که ستارگان یقین‏اند . ] [نهج البلاغه]
 
سه شنبه 86 تیر 26 , ساعت 3:9 عصر

و او کسی بود که وقتی گفت اسلام در خطر است علما بپاخیزید علمایی نظیر شهیدان مطهری و دستغیب و ... قیام قرآنی کردند  و وقتی گفت باید برود  / رفت و وقتی گفت باید بایستیم / ایستادند. و وقتی گفت با روحی شاد با روحی شاد رفت و وقتی گفت : لا حول ولا قوه الا بالله همه در جماران گریه کردند و شاید نمی دانستند که چرا اشک اینچنین سرازیر می شود//
چطور بگم؟ بعضی وقت ها فکر می کنم که شاید این زمانه هزاران امام خمینی دارد زیرا این ها شاگران همان مردی هستند که وقتی قربت الی الله نیت کرد / عالمی را به خدا نزدیک کرد . به خود میگویم او مردی نبود که وقتی نیت می کند نیتش دو جنبه را حداقل نداشته باشد یکی عمق و دیگری وسعت. عمق در نیتی که وقتی خواست معلمی کند نگفته است که عالمی را دگرگون می کنم گفت دگرگون کننده هایی برای باقیات صالحات می خواهم. و شاگردانش شدند مردان و زنانی که قرار است هر کدام یک امام خمینی شوند و نیتی به بلندای ظهور کنند. جنبه ی وسعتی که در نیت اش داشت می گفت می خواهد همه عالم و حتی ژن هایی که آلوده شده اند را به دست ژن های پاک تطهیر کند. که این خود همان علامتی است که شهیدان به دنیا آمدند قبل از هر نیت  و هر دعایی زیرا خدا می دانست که مردانی آهنین در ایمان نیاز است تا خمینی تنها نماند تا کلام خدا تنها نماند.
جای تعجب نیست که شاگردانش همان معلمان بانیان آن مرد پشت پرده باشد.

مثل عاصم ها و علی ها و رضا ها

مــــا را رهـــــا کنید در این رنج بى‏حساب       بــــــــــا قلب پاره پاره و با سینه‏اى کباب

عمرى گذشت در غم هجران روى دوست      مــــــــــرغم درون آتش، و ماهى برون آب

حــــالى، نشد نصیبم از این رنج و زندگى       پیــــرى رسید غرق بطالت، پس از شباب

از درس و بحث مدرسه ام حــاصلى نشد       کـــى مى‏توان رسید به دریا از این سراب

هــــــــرچه فراگرفتم و هــــــرچه ورق زدم      چیـــــــزى نبود غیر حجابى پس از حجاب

هـــــان اى عزیز، فصل جوانى بهوش باش      در پیـــــــرى، از تو هیچ نیاید به غیر خواب

این جـــــاهلان که دعوى ارشاد مى کنند       در خرقه شان به غیر "منم" تحفه‏اى میاب

ما عیب و نقص خویش، و کمال و جمال غیر    پنهــــــــان نموده‏ایم، چو پیرى پس خضاب

دم در نــــــى‏آر و دفتــــــــر بیهوده پاره کن       تا کــــــى کلام بیهده گفتــــــــــار ناصواب



لیست کل یادداشت های این وبلاگ